سطرهایی که خواندید، بخشهایی از تازهترین مجموعهشعر منیره هاشمی است که بهتازگی و در فصل زمستان به بازار کتاب آمده: «آقای تابستان».
در این کتاب پانزده چهارپاره از منیره هاشمی چاپ شده که نامهایشان اینهایند:
آقای تابستان، فواره، گل صبور، کوه پیر، قول میدهم خدا، آرزوی غول، پستچی گلها، کنار خانواده، زیر بال مادر، کیک پرتقالی، خاله جان بهار، آشنای آسمان، عکس یادگاری، دعای تازه و تا سحر در ایستگاه.
همانطور که از نام شعرها و دو بیت ابتدای یادداشت میتوان حدس زد، بسیاری از شعرهای این کتاب با موضوع یا در حال و هوای طبیعت و روستا سروده شدهاند. بعضی از این شعرها سعی میکنند ارائهدهندۀ نگاهی تازه و اندیشهای نو به موضوعهای تکراری باشند:
«ای کوه پیر سنگی/ کی آمدی به دنیا؟/ آیا به یاد داری/ روز تولدت را؟»
اما بعضی از شعرها، تکرار همان حرفهایی هستند که قبلاً بارها شنیدهایم:
«بیل میزند پدر/ باغهای پسته را/ شب به خانه میبرد/ دستهای خسته را...»
بهنظر میرسد شاعر «آقای تابستان» در شناخت نیازهای مخاطب و سرودن شعرهایی جذاب برای آنها تاحدودی زمستانی عمل کرده است. با اینکه در شناسنامۀ کتاب گروه سنی« ج» مخاطب کتاب دانسته شده، اما بعضی از شعرها بیشتر مناسب مخاطبان کودک یا حتی خردسالاند؛ مثل این شعر که اتفاقاً شعر نسبتاً خلاقی هم هست:
«غولی که دیدم/ توی کتابم/ با گریه آمد/ یک شب به خوابم...»
نمیدانم بعد از سرودهشدن اینهمه شعر دربارۀ لبوفروش و سبزیفروش و دورهگرد و... چاپ شعر «کنار خانواده» که از زبان بچۀ یک سبزیفروش سروده شده، تا چه اندازه میتواند برای مخاطبان امروز جذاب و مسئله باشد:
«بابای من سبزیفروش است/ نعنا و ریحان میفروشد/ سبزی خود را روی گاری/ توی خیابان میفروشد...»
حتی از نظر شاعرانگی نیز این شعرها نمرۀ چندان بالایی نمیگیرند، چون بیان و زبان شاعرانهای ندارند و صرفاً یکمشت حرف معمولی هستند که موزون شدهاند:
«در قلب خود دارد/ میدان شهر ما/ فوارهای کوچک/ فوارهای زیبا...»
البته بعضی شعرها هم حال و هوایی تازه دارند و تجربهای نسبتاً نو به حساب میآیند:
«خوب دقت میکنم/ بعضی از شبها به ماه/ مینشیند منتظر/ تا سحر در ایستگاه/ مثل ما گاهی پر است/ قلب او از درد و غم/ در خیابانهای شب/ میزند تنها قدم...»
بهعنوان نکتۀ پایانی باید به نکات ظریفی اشاره کنم که شاعر دقت چندانی به آنها نداشته است. در نتیجه بعضی از شعرها دچار ضعفهای نگارشی و زبانی نیز شدهاند:
«تا که یک روزی گرفت/ ناگهان اسمی جدید»
یا:
«مردی خریده الان/ یک، چند تا کلوچه»
نکتۀ دیگر مشکل موسیقایی سطر اول بعضی شعرهاست؛ مثلاً شعر «آشنای آسمان» با مصرع «گوشهگیر و تنگ بود» شروع میشود که احتمالاً در اولین برخورد بر این وزن خوانده میشود: «فاعلاتُ فاعلات» درصورتی که مصرع دوم را نمیتوان با این وزن خواند: «کوچهی بنبست ما» وزن این مصرع که وزن کل شعر نیز هست، «فاعلاتن فاعلات» است.
«خالهجان بهار من» هم که بر وزن «فاعلاتُ فاعلات» خوانده میشود، در ادامه به «یک زن هنرمند است» میرسد که تنها بر وزن «فاعلاتُ مفعولن» خوانده میشود.
دو وزنی بودن مصرع اول بعضی از شعرها، موجب میشود که مخاطب در اولین قدم خواندن شعرها را به شکلی اشتباه آغاز کند. این مسئله در شعرهای دیگر مثل «زیر بال مادر» یا حتی در میانۀ شعر «گل صبور» نیز دیده میشود.